یادداشت| قدرت بازدارندگی مقاومت و تئوری قدرت هوشمند
گروه سیاست و جهان خبرگزاری عمل و فناوری آنا، قاسم غفوری؛ جشنها و مراسمهای سال نو میلادی نیز نتوانست افکار عمومی جهان را از مسئله مهمی به نام فلسطین به حاشیهها منحرف کند، چنانکه جهان همچنان صحنه اعتراضات و تظاهرات علیه رژیم صهیونیستی در حمایت از فلسطین است.
در میان این تحولات نکته قابلتوجه نوع رفتارهای کشورهای غربی است که با نوعی دوگانگی و تضاد عملکردی همراه است.
ارزیابی دقیق از رفتار غربیها بیانگر دو رویکرد کاملاً متضاد است، چنانکه از یکسو ارسال تسلیحات و حمایت از حملات نظامی رژیم صهیونیستی در لوای واژه حق دفاع بدون طرح اصل اشغالگر بودن این رژیم ادامه دارد.
تحرکاتی نظامی که عملاً دامنه آن به منطقه نیز رسیده است که ترور العاروری معاون حماس در لبنان توسط رژیم صهیونیستی، ترور سردار رضی در سوریه در تروریسم دولتی صهیونیستها، حملات پهپادی آمریکا علیه پایگاههای مقاومت مردمی عراق که نقض آشکار استقلال و حاکمیت این کشور آنهم علیه نیرویی است که بخشی از نیروی دفاعی رسمی این کشور را تشکیل میدهد.
همزمان نیز غربیها روند دیپلماسی را در پیشگرفتهاند که از یکسو شامل سفر مقامات ارشد آمریکایی و اروپایی به منطقه است و از سوی دیگر شامل رایزنیهای تلفنی مقامات غربی با کشورهای تأثیرگذار در معادلات منطقه است.
تماسهای تلفنی مقاماتی همچون بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، وزیر کامرون وزیر خارجه انگلیس، آنالنا بائربوک وزیر خارجه آلمان و نیز کاترین کولونا وزیر خارجه فرانسه با همتای ایرانی، قطری، مصری، ترکیهای و... نیز پیغام فرستادنها باواسطههایی همچون مصر، ترکیه، قطر برای اعضای محور مقاومت نظیر آنچه در باب پیغامرسانی ترکیه از جانب بلینکن وزیر خارجه آمریکا برای ایران در این چارچوب قابل ارزیابی است.
رویکردی که با کلیدواژه جلوگیری از تشدید تنش در منطقه صورت میگیرد.
نگاهی بر آنچه در دو حوزه نظامی و دیپلماتیک از سوی غرب در منطقه جریان دارد بیانگر نظریهای به نام "قدرت هوشمند" است.
بر اساس این نظریه دو مؤلفه قدرت سخت و نرم (نظامی و دیپلماسی) در کنار یکدیگر قرار میگیرد بهگونهای که از یکسو ابزار تهدید و نظامیگری نقش چماق را ایفا میکند و مؤلفه دیپلماسی همان هویج را تشکیل میدهد تا درنهایت غرب طرف مقابل را به رفتار بر اساس اهداف و خواست خویش متقاعد سازد.
آنچه در فرایند تحولات کنونی منطقه از سوی غرب مشاهده میشود هدف قرار دادن توان بازدارندگی مقاومت است که تا به امروز تمام معادلات غرب را بر هم زده است.
در باب پاسخ مقاومت به جنایات آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز تکیهبر اصل توان بازدارندگی مقاومت مطرح است.
رفتارشناسی دشمنان منطقه و مقاومت نشان میدهد که آنها از دو ابزار سخت و نرم ضربه زدن به مقاومت را دنبال میکنند، چنانکه از یکسو حملات نظامی و از جنگ غزه گرفته تا ترور در لبنان، سوریه و عراق و... را صورت میدهند و از سوی دیگر با دیپلماسی و فضاسازی سیاسی و رسانهای به دنبال جلوگیری از واکنش مقاومت به این جنایات و تحرکات هستند.
بر این اساس است که پس از ترور شهید العاروری، شهید رضی، شهادت فرماندهان مقاومت عراق، زنجیرهای از دیپلماسی آمریکایی و اروپایی با محوریت جلوگیری از گسترش دامنه جنگ صورت میگیرد.
هدفگذاری نهایی هر دو رویکرد نظامی و سیاسی صهیونیستها و غرب، تضعیف و به چالش کشاندن قدرت بازدارندگی مقاومت است درحالیکه همزمان خود پایبند به هیچ تعهدی نبوده و دائماً در حال کشتار و ترور هستند.
به عبارتی غرب به دنبال بستن سنگ و رها کردن سگ است تا درنهایت موازنه قدرت را همچون چند دهه گذشته به نفع خویش تغییر داده و همان خاورمیانه جدیدی را که در سال 2000 پی گیری میکرد دوباره مورداجرا قرار دهد.
با توجه به این شرایط، مقاومت بیپاسخ نگذاشتن جنایات و ترورها را در دستور کار دارد که نمود آن را در موشکباران مواضع رژیم صهیونیستی توسط حزبالله پس از شهادت العاروری و یا حملات پهپادی مقاومت عراق و سوریه پس از ترور فرماندهان حشدالشعبی میتوان مشاهده کرد.
آنچه مسلم است آنکه جبهه مقاومت که توانسته موازنه قدرت را در منطقه تغییر و معادلات جدیدی را چینش کند در چارچوب قدرت بازدارندگی باید پاسخی سخت و سنگین به ترورها و جنایات آمریکا و صهیونیستها بدهد که مصداق بارز واژه پایان دوران بزن در رو باشد چرا که اگر دشمنان این صبر استراتژیک مقاومت را نشانه ضعف و ناتوانی مقاومت در پاسخگویی ارزیابی کنند قطعاً برشدت ترورها و حملات خواهند افزود لذا راهکار نهایی پاسخی قاطع به حملات و ترورهای صورت گرفته است چنانکه یمن در دریای سرخ بهخوبی این بازدارندگی را ایجاد کرده است.
موازنه قدرتی که امروز از عراق و سوریه تا لبنان و فلسطین و دریای سرخ را در برگرفته است. اصلی که با تأکید بر اصل پایان دوران بزن در رویی میتواند توهم بر هم زدن توان بازدارندگی جبهه مقاومت را از سر صهیونیستها و غرب خارج سازد.
حقیقت امر آن است که آمریکا و اروپا که فراری مفتضحانه از افغانستان داشتهاند و در اوکراین نیز شکست را متحمل شدهاند دیگر توان جنگافروزی جدید را ندارند و ادعای آمادگی نظامی آنها بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد لذا پاسخ سخت به هر تهدید و تروری از سوی مقاومت، نه زمینهساز جنگی گسترده نخواهد شد بلکه مؤلفهای بازدارنده است که از استمرار ترورها و حملات نظامی پیشگیری خواهد کرد.
اصل اول آن است که جنگ غرب و صهیونیستها علیه جبهه مقاومت سالهاست که به وسعت کل منطقه در جریان است و از سوی دیگر غرب عملاً توانی برای هیچگونه اقدام نظامی ندارد.
سیاست کنونی غرب بهرهگیری از نظامیگری محدود و دیپلماسی برای برهم زدن توان بازدارندگی جبهه مقاومت است که راهکار مقابله با آن نیز واکنش به کنشهای بحرانساز صهیونیستها و غرب است.
از این روز حمایت از غزه در مقطع کنونی اصلیترین و مهمترین مؤلفهای در حفظ و ارتقای توان بازدارندگی مقاومت در برابر تهدیدات است.
انتهای پیام/